دیشب، شب میلاد آقای همهمون امام رضا علیه السلام، میخواستم ساعت 8:30 از سر کار برم حرم و حسابی زیارت کنم. از بخت بد، کارم تا ساعت 10 شب طول کشید. ولی حیفم میاومد شب ولادتو از دست بدم. مشهدیا بعضی وقتا فقط مال خودشون نیستند و به خاطر التماس دعاها هم که شده، باید برن حرم!
از بس خیابونا شلوغ بود، تا رسیدم به حرم ساعت 11 شده بود. نه اذن دخولی، نه وضویی، نه نمازی ... فرصت نبود و باید توی همون چند دقیقه عرض ادب میکردم. سلام همهی ملتمسین دعا رو به آقا رسوندم و دعا کردم. اما چیزی که بیشتر از همه اشکمو درآورد، شرمندگی از درگاه خدا بود به خاطر این همه لطف در حق من. دیشب، بیشتر اشک و دلشکستگیم به تشکر گذشت: تشکر به خاطر این که خدا تقدیر منو زندگی توی مشهد رقم زده بود؛ به خاطر این که برای همون چند دقیقه هم که شده آقا راهم داده بود؛ به خاطر این که میتوشتم سلام چندین دل شکسته رو به امامشون برسونم؛ به خاطر این که امام رضا (ع) رو دارم، و داریم ...
پ.ن. عکسای دیشب رو توی پستای بعدی میذارم، ان شاء الله.
موضوعات مرتبط: